هفته نامه دیار کهن
به وضوح معلوم است که این معضل اجتماعی که کودکان در سر خیابانهای شهرمان مثل بقیه کودکان این شهر
حق زندگی دارند و هر روز آنانرا میبینیم و از یاد خودمان گم میکنیم و از خاطرمان میروند.
به خیابانهای بی رحم آمدیم و با چند نفر از کودکان فقیر مصاحبه کردیم.
(م.ن) گفت: اهل روستای حسن آباد سنندج هستم و بخاطر نداری و تهیدستی خانوادم که ۷ نفر هستیم دست از درس خواندن کشیدم... و پدرم توانایی کارکردن ندارد و من تنها کسی هستم که برای گذران زندگی خانواده ام و غروبهاچشمشان به دست من است که زندیگشان بگذرد و از ۸ صبح تا ۱۰ شب آدامس میفروشم.

(شادمان.ز) گفت: پدرم کارگر است و خودم خواستم همراه با درس خواندن کار کنم . اجاره نشین هستیم و زندگی خانوادمان به مشقت پیش میرود
شادمان آرزویش آن است که پلیس شود و چیزهای مخرب جامعه را پاک کند
وی گفت که از دستفروشی و تمیز کردن شیشه ماشینها خجل میشوم...
خیلی وقتها( صاحبان ماشینها) با ما دعوا میکنند و حرفهای زشت به ما میگویند...
اما چاره ای ندارم و باید برای گذران زندگی تلاش کنم.
کودکان خیابانی اگرخوب تربیت شوند و به انها خوبی شود هر کدام میتوانند آینده ی این شهر را بدستشان بگیرند.